تبريك سال نو
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زنند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک...
((سال نومبارك ارادتمند هميشگي شما حسين رستمي زاده))
از حضرت امام موسى عليه السلام مرويست كه هرگاه خواستى سفر روى به ايست بر در خانه ات و بخوان فاتحة الكتاب را از پيش رو و از جانب راست و از جانب چپ و همچنين قُلْ هُوَ اللَّه اَحَد را و همچنين قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ وَ قُلْ اَعُوذُ بِرَبّ الْفَلَقِ را پس بگو:
اَللّهُمَّ احْفَظْنى وَاحْفَظْ ما مَعِىَ وَ سَلِّمْنى وَ سَلِّمْ ما مَعِىَ وَ بَلِّغْنى وَ بَلِّغْ ما
خدايا مرا حفظ كن و حفظ كن آنچه با من است و به مقصودم برسان و سالمم بدار با هر چه با من است و برسانم و برسان آنچه
مَعِىَ بَلاغاً حَسَناً
با من است به خوبى و نيكى
و نيز از آن حضرت مروى است كه هرگاه بيرون شدى از منزل خود در سفر يا در حضر پس بگو:
بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ما
بنام خدا ايمان آوردم به خدا و توكل كردم بر خدا آنچه
شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ
خدا خواهد جنبش و نيرويى نيست جز به خدا
کیخسرو شهریار آرمانی و آیینی ایران است. از این روی هنگامیکه به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است، دست مییابد....

از دید نمادشناسی، برف در اسطورههای ایرانی پدیدهای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده میشود. هرچند از پدیدههایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان روزگاری سخت، بی شکون و اهریمنی مینموده است. اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمیگردد به رنگ سفید آن.
برف یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی است که از آن بر زمین تشکیل میگردد. واژه کنونی «برف» از واژه پهلوی
«وَفر»گرفته شدهاست. برف در زبان کهن پهلوی به شکلهایهای
«اِسنیزَگ»، «اِسنیخر»و
«اِسنوی»نیز آمده است که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشهاند.
در فرهنگ ایران باستان، برف همچون باد، باران، مه و ابرِ باران زا، از آفریدههای مادی پیش از آفرینش زمین دانسته شدهاست. خدای برف یکی از اسبهای گردونه ناهید یا اناهیتا بود.
(آناهیتادر زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی ایرانی است، که ایزدبانوی «آبها» (آبان) پنداشته وستوده میشود و ازین رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است). در اوستا به
بارش برفی سنگیناشاره رفتهاست و در یشتها (سرودهایی هستند که عموماٌ به ستایش خدایگان قدیم ایرانی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند)، زمستان هولناکی پیش بینی شده که سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد، چندان که زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد. در شاهنامه روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو، برف سنگینی همه جا را پوشاند، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند.
از دید نمادشناسی، برف در اسطورههای ایرانی پدیدهای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده میشود. هرچند از پدیدههایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان روزگاری سخت، بی شکون و اهریمنی مینموده است. اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمیگردد به رنگ سفید آن. سفیدی در نمادشناسی ایرانی همیشه نشانه ای فرخنده بوده استف برخلاف سیاهی که نشانهای است پلید و ناهمایون و اهریمنی. از این روی برای نمونه در خوانهایی که پهلوانان آیینی از آنها میگذرند تا به پاکی و پالایش برسند ما به نماد برف بازمیخوریم. در خوانهای نهایی، هنگامیکه پهلوان به فرجام نبرد و تلاش شگرف و دشوار خود میرسد، برف به نمود میآید و رخ مینماید. این نشانه آن است که پهلوان آیینی از تیرگیهای تن و از آلایشهای گیتی که جهان خاکی است میرهد و به سفیدی، به روشنی و رهایی راه میجوید. در همین زمینه یک کارکرد برجسته نمادشناختی از برف در داستان کیخسرو دیده میآید. کیخسرو شهریار آرمانی و آیینی ایران است. از این روی هنگامیکه به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است، دست مییابد، در فرازنای شکوه فرمان روایی به ناگاه پادشاهی را رها میکند و به پارسایی و پرهیز روی میآورد و کار جهان خاکی را فرو میگذارد تا زنده به مینو (جهان نهان) راه ببرد. این راه بردن بدین سان در داستان آمده است که کیخسرو با تنی چند از پهلوانان نامدار ایرانی به کوهی میرسد. کیخسرو همراهان را بدرود میگوید و در آن کوه در میانه برف و بوران از دیدگان ناپدید میشود. آخرین پیوند کیخسرو با گیتی با جهان پست در برف رخ میدهد، چنانکه گویی برف مرز میان گیتی و مینو است کیخسرو با گذشتن از برف و نهان شدن در آن به جهان دیگر که جهان جاوید و جان است، راه میبرد. از این رو اگر نمادشناسانه به این داستان حماسی و نمادین ایرانی بنگریم، کیخسرو از سیاهی گیتی و تن به یکبارگی میرهد سراپا به سفیدی میرسد، این سفیدی آغازی است برای آنکه به پیراستگی و پالایش بازپسین دست بیابد و به جهان نهان به نزد آفریدگار راه بجوید.
تعداد صفحات : 1